دوچم خسته
بگیر آنقدر محکم در بغل دلبسته خودرا
که در بر دارد انگاری هلویی هسته خودرا
صلات ظهر هم باشد شبم آغاز خواهد شد
به محض اینکه می بندی دو چشم خسته خودرا
شدم چون آینه محو وجود بی مثال تو
بیا در من ببین شخصیت برجسته خودرا
تمام عمر مثل سایه دنبال خودم بودم
چطور از من جدا کردی من وابسته خودرا
گره روی گره افتاده واکن اخمهایت را
نکش در هم دو آبروی به هم پیوسته خودرا
به دنیا ظلم کن اما نه بامن که خودی هستم
که چاقو می برد هر چیزی الا دسته خودرا
جواد منفرد