سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ او را گفتند : چگونه بر هماوردان پیروز گشتى ؟ فرمود : ] کسى را ندیدم جز که مرا بر خود یارى مى‏داد . [ و اشارت بدین مى‏فرماید که بیم من در دل او مى‏افتاد . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :46
بازدید دیروز :159
کل بازدید :119251
تعداد کل یاداشته ها : 19
103/2/7
6:10 ص
دوباره می رسد از راه، نغمه خوان، اتوبوس
پر است از هیجانِ مسافران، اتوبوس
 
تمام پنجره هایش ستاره دارد و ماه
شبانه آمده انگار از آسمان، اتوبوس!
 
برای دیدن رؤیای جاده ها دارد؛
دو تا چراغ، دو تا چشم مهربان، اتوبوس
 
تمام مردم این شهر نیز می گویند؛
همیشه داشته لبخند بر دهان، اتوبوس
 
غروب، پلک به هم می گذارد و آرام؛
به خواب می رود از دیدنِ جهان، اتوبوس
 
و از تصور یک خواب، اشک می ریزد
و سرفه می کند و می خورد تکان، اتوبوس
 
که پیر می شوم و جَرثقیل می خُورَدَم
و لاشه ای لب جاده ست، بعد از آن، اتوبوس...
 
سپیده چشم که وا می کند، هوا سرد است؛
و می شود پیِ پروانه ها روان، اتوبوس
 
چراغ های خطر را ندید، یک لحظه؛
و پرت شد تهِ یک درّه ناگهان اتوبوس
 
و زیر یک پل متروک، با تنی خزه پوش
شده ست لانه برای پرندگان، اتوبوس...
محمد سعید میرزایی

96/12/28::: 9:38 ص
نظر()